سیب

تو به من خندیدى
و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیم

باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده
از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام
آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا
- خانه کوچک ما
سیب نداشت

این مطلب رو از زنده یاد حمید مصدق خواندم

نظرات 1 + ارسال نظر
مینا یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:21 ق.ظ http://mina123.blogsky.com

محسن عزیز سلام
ممنونم که بمن سر زدید ...افتتاح وب بلاگتون را تبریک میگم...
شاد و پیروز باشید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد