شاید این آخرین درخواست باشه

سلام
 باز هم من رو شرمنده کردی و دوباره اینجا سر زدی
این بار نوبت شماست که برام بنویسید

این هم تقدیم به تو عزیز

هبوط     

  چه سخت و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمیتواند سرش را کلاه بگذارد.چه تلخ است میوه درخت بینایی!
   سالها اینچنین گذشت و هرچه می نوشیدم تشنه تر می شدم و هرچه میخوردم گرسنه تر و هرچه نزدیک تر دورتر و هرچه موفق تر شکست خورده تر و هرچه مشهور تر گمنام تر و هرچه شلوغ تر تنها تر و هرچه شاد تر محزون تر و هرچه آشنا تر بیگانه تر ... تا ...
      یقین کردم اینجا جای من نیست،
      این آسمان نمیتواند سقف خانه من باشد ...

      راستی می تونی بیشتر در مطلبی که نوشتی توضیح بدیید

اما ....او همسفرراهت نیست کسی که پابه پایت به دنبال دویدن باشد . اوپریده گسسته ..................................



حرف دل را میگویید بی انکه حرف دل....رابشنوید


اینبار نوبت تو هستش  برام بنویسی البته اگه دوست داری
نمیدونم شاید لیاقت ندارم
شاید اصلا دیگه برای شما جایی ندارم
بهتر بگم شاید دیر گفتم و دیر شروع کردم
وقتی شروع میکنیم که دیگه دیر شده

ولی به هر حال من مینویسم
می نویسم حتی اگه دیگه جوابم رو ندید
حتی اگه شما فراموشم کنید
من به جز شما نمیتوانم به کسی فکر کنم
همین وبس
دیگه هیچ حرفی ندارم
دیگه غروری برام باقی نگذاشتید که بخوام بشکنم و بهتون بگم که
بگم که من شما رو به قدر تمام چیزهایی که دارم دوست دارم و فراموشتون نمیکنم
همین

باز ببخشید من رو اگه هم از من ناراحت شدید ببخشید
حلالم کنید به خاطر همه چیز


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد