-
عایق سربی
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1383 23:04
بیهوده چه می بندم در مستی وهوشیاری زنجیر نگاهم را بر ساعت دیواری؟ این هر دو سیه رو را – گر عقربه می نامی یک لحظه به رقص آور بر صفحه زنگاری وا مانده ز پوییدن بنشسته به پاییدن چون پای گرفتاران در دام گرفتاری یخ بسته زمان گویی چون آب زمستانی وا مانده ز لغزیدن آن آیینه جاری گوش است وصدایی نه چشم است وصفایی نه جز ناله نا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1383 23:20
زندگانی چیست؟ زندگانی چیست؟ نقشی با خیال آمیخته راحتی با رنج و شوری با ملال آمیخته پرتو لرزان امید،این چراغ زندگی شعله ای زیباست با بادمحال آمیخته اصل امکان چیست این انسان کبراندوز کیست؟ قصه ای از هر طرف با صد سؤال آمیخته ان بلند اختر سپهر و این تبه گوهر زمین هیچ در هیچ خیال ان د ر خیال آمیخته هر یقینش با هزاران ریب و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 فروردینماه سال 1383 23:54
زنده یاد حمید مصدق: "سیب " تو به من خندیدى و نمیدانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این...
-
دوباره شروع کردم
جمعه 28 فروردینماه سال 1383 00:03
سلام دوباره برگشتم و شروع کردم به نوشتن ولی اینبار متفاوت از دفعه های قبل برام دعا کنید کاش میدانستی !!! زندگی با همه وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست ... حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست .... زندگی خوردن وخوابیدن نیست .... زندگی کوشش وراهی شدن است .... از تماشاگر آغاز حیات .... تا به جایی که خدا می داند
-
دل دفتری است که هیچش کرانه نیست...
دوشنبه 4 اسفندماه سال 1382 23:21
رنگ می زند ... نقشی از قلم ... و اثری ماندگار بر صفحه ی سفید که هیچش زوال نیست . و آن , دلی است آکنده از تمامی آنچه او از سر مهر بر جان ما ارزانی داشته است ... و پوششی است بر شرمساری این جسم عریان و شاید روحی سرگردان . گرچه سرگردانی فزونی یابد اگر این پوشش سبز را بر تن کند . و تن چه زیباست هرآنگاه که او را در بر گرفته...
-
کاش میشد
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1382 00:31
کاش میشد دلها را با هم عوض کرد تا او هم می دانست چه دردناک است دوست داشتن و دوست داشته نشدن تقدیم به تو عزیز....
-
شاید روزی دیگر....
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1382 22:45
سلام ......... ......... ......... ......... ......... ......... ......... برام دعا کنید امیدوارم دوباره برگردم و بنویسم از خودم و از تجربیاتم و .... منتظرم باشید با آرزوی موفقیت برای همه دوستان عزیز علی الخصوص ((((...........))))) فکر کنم توی این مدته لااقل خودش می دونه آره با شما هستم با خود شما نمیدونم .... فقط ازش...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 بهمنماه سال 1382 18:43
می روم تا دور از تو با دنیا خود خلوت کنم می روم تا با خودم سودا کنم گم شدم در وحشت نیرنگها می روم مثل خودی پیدا کنم یک زمستان ابر در ذهن منست دیده باید بعد از این دریا کنم چند باید در سیاهی شب فکر ناهمواریهای دنیا کنم هیچ کس در فکر تنهائیم نیست باید آخر فکر این تنها کنم نیز خواهم در عبور نیک و بد عشق را جور دیگر معنا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 بهمنماه سال 1382 23:20
سلام دوباره من برگشتم این مدته که اینجا مشکل داشت من خیلی دلم برای نوشتن تنگ شده بود و امروز که دوباره وارد سایت شدم خوشحال شدم که دوباره درست شده و میتونم دوباره بنویسم وای که چه قدر حرف دارم برام نوشتن .... من برمیگردم حتما و مینویسم آنچه رو که نگفتم وننوشتم مینوسم تا شاید درس عبرتی باشه برای دیگران آرزومند آرزوهای...
-
ابراز همدردی
یکشنبه 7 دیماه سال 1382 00:38
سلام ضمن عرض تسلیت به مردم خوب و همیشه در صحنه بخصوص شهرستان بم و با آروزی سلامتی برای اشخاصی که آسیب دیده اند یه ضرب المثل چینی هست که میگه انسان صد سال هم زندگی نمی کند ولی غصه هزار سال را می خورد نظر شما چیه؟
-
دل شکسته یعنی چه ....
جمعه 5 دیماه سال 1382 21:19
سلام دل شکسته یعنی چه ... چرا باید بگذاریم که دلمان را بشکنند چرا .. کاشکی جرات بیان پیدام می کردم و احساسم رو بیان میکردم کاش میشد کاش اون هم میفهمید که من چه میکشم کاش اون هم میفهمید از نگاهم از بیان و از... کاش میفهمید احساسم را ولی چه سود ما همه اینطوری هستیم مغرور و ... وقتی هم که میخواهیم حرفی بزنیم یا کاری...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 دیماه سال 1382 02:00
گذشتم از سر عالم کسی چه می داند که من به گوشه خلوت چه عالمی دارم ***** ای کاش کسی بود تو این نیمه شب جوابی برای این سوالهایم پیدا می کرد دریغ دریغ از یک نفر
-
کاش میدانستی !!!
جمعه 5 دیماه سال 1382 00:09
دوباره سلام... خسته نباشید و با امید به اینکه روز خوبی را گذرانده باشید تقدیم به ...... کاش میدانستی !!! زندگی با همه وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست ... حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست .... زندگی خوردن وخوابیدن نیست .... زندگی کوشش وراهی شدن است .... از تماشاگر آغاز حیات .... تا به جایی که خدا می داند دلم برای...
-
هوا بس ناجوانمردانه سرد است...
چهارشنبه 3 دیماه سال 1382 00:20
عایق سربی بیهوده چه می بندم در مستی وهوشیاری زنجیر نگاهم را بر ساعت دیواری؟ این هر دو سیه رو را – گر عقربه می نامی یک لحظه به رقص آور بر صفحه زنگاری وا مانده ز پوییدن بنشسته به پاییدن چون پای گرفتاران در دام گرفتاری یخ بسته زمان گویی چون آب زمستانی وا مانده ز لغزیدن آن آیینه جاری گوش است وصدایی نه چشم است وصفایی نه جز...
-
شب یلدا
یکشنبه 30 آذرماه سال 1382 23:23
شب شد دل من «سحر» نیامد سیمرغ دلم ز در نیامد طاووس که عشوه همکارش بود سر در پر خود کشید و بر نیامد روزی مرا به اشک خواندند عشق از دل من به در نیامد نام تو به لوح خون نوشتم کین یار برفت و از سفر نیامد خون جگرم طلای ناب است این دُر گران ز بی ثمر نیامد گفتند مرا که چونی؟؟ گفتم که غمش به پا و سر نیامد گفتند حذر کن از عشق...
-
سیب
یکشنبه 30 آذرماه سال 1382 00:40
تو به من خندیدى و نمیدانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا - خانه کوچک ما سیب...
-
بلور تنهایی
شنبه 29 آذرماه سال 1382 01:16
منتظر کسی بودم تا بلور تنهاییم را بشکند وقتی آمد قلبش را شکستم تا مبادا تنهاییم را بشکند تنهاییم را که اینک عزیز میشمردم تقدیم به تو...