سلامی دوباره
حقیقتش ، قصد داشتم اینجا رو فراموش کنم. اما نتونستم برای همیشه ترکش کنم. بخاطر اینکه اینجا تنها جایی بود که میتونستم حرف دلم رو بزنم و دیگه بغض نکنم ...
بالاخره حال من و گرفتی٬ عیبی نداره، ولی پیش خودت نگهش دار ...
حال من رو گرفتی و بلاخره تو هم به اینجا سر زدی ازت ممنونم
بی تو ...
تاریکی بود و هزاران اندیشه. سکوت بود و آوازی که دقایق به سر داشتند تا مرا در خویش به غوغایی برسانند. و من همچنان در خویش ، در پی رهایی از اندوهی که جانم را فراگرفته بود.
دستهای سنگین التهاب را روی سینه ام که فشرده می شد حس می کردم و ناگزیر گریه ام را تقدیم کردم. هدیه ای برای لحظه های خالی از مهر و وجود تو نازنین.
من بـی تو هیچم ... من بی تو طلوع را دیگر نخواهم دید. من امیدم را میان راه به کودکی سپردم که می خندید و چشمهایش هنوز فرصت دیدن زندگی را داشت. من چشمهایم دیگر تا قدمهای تو بیشتر نمی بینند. من نفسهایم در تب و تاب خیالی از تو ، در سینه ام می پیچد.
من بی تو هیچم ... من بی تو با تنی آلوده به عشق به انتها خواهم رفت. انتهای دیدن و شنیدن ، و حتی بودن. و پایان هر قصه ای را با غمی از دوری تو خواهم نوشت و شروع را با واژه های احساسی همیشگی ، که از تو سرودن و گفتن است آغاز می کنم.
من روزهاست که خویش را دیگر نمی بینم. و شبهایی است که دیگر خواب را تنها برای تجلی رویای دوباره تو می طلبم. و نور اطاقم را از خاطره ات می گیرم و خاموشی ام را با جمله هایی از تو به سر خواهم کرد.
من بی تو هیچم ... من آنگونه که می بینند و می شنوند نیستم. من دیگر من نیستم!. من پس از تو هیچم. و این باور را در روح خسته خویش به پرواز در آوردم تا همه وقت همراهم باشد.
من بی تو هیچم ... و اکنون خاموش و در انزوا نشسته ام و تنها به تو می اندیشم! . و تنها به تو ...
تنها خوبی اینکه آدم بعضی وقتها خرد میشه اینه که،بعدش میتونه با استفاده از علم روز و اصول مهندسی یه آدم جدید بسازه٬ منطقی، موفق و دوست داشتنی ...
امیدوارم که تو هم مثل من خرد نشی
تو باعث شدی که غرورم رو بشکنم و بهت بگم( هر چند که تا به امروز میترسیدم حرفم رو بزنم)
ولی میخوام بگم که من بی تو هیچم و....
و نمیدونم بقیش رو خودت بفهم
منتظر جوابت هستم...
ببخشید که اینطور گستاخانه برایت نوشتم
همیشه و هر لحظه به یادت هستم و خواهم بود و هیچ وقت فراموشت نخواهم کرد
تقدیم به تو عزیز...